این که فقط به حرفهای یک نفر بسنده بکنی و اصل را برمبنای مرگ مولف بگذارید اشتباه است، این هم که مطابق با سوابق بی ربط یک نفر حرف یک نفر را بررسی کنید هم اشتباه است.
مبنای صحت حرف های یک نفر قبل از بررسی مستندات جهت صحه گذاری حرف ها می بایست حرفها و نتایج عملکرد گذشته اون فرد در اون موضوع در نظر گرفته شود. (لازم به ذکر است اگر فرد حرف زننده راجع به اون موضوع اولین بار است که صحبت می کند فرض را بر مبنای صحت حرفهای فرد گذاشته شود.) در صورت احراز صلاحیت حرف زننده در آن موضوع خاص و تایید صلاحیت نسبت به بررسی مستندات و ادعای حرفی که زده شده است اقدام گردد.
در انقلاب شاه اول حرف انقلابیون را نمی شنید و انقلابیون هی بیشتر فریاد کشیدند و عصبانی تر شدند. بالاخره زمانی که شاه صدای انقلابیون را شنید و گفت پیام انقلاب شما را شنیدم، دیگر انقلابیون آنقدر در هیجان و هیاهوی انقلاب خود گم شده بودند که صدای شاه را نشنیدند. انقلاب اسلامی حاصل برخورد تاریخی یک حکومت نابالغ با یک جامعه مدنی نابالغ بود. اگر یکی از این دو بالغ بود، صدای دیگری را به موقع میشنید و نمیگذاشت کار به فروپاشی بکشد؛ بلکه پیش از نقطه فروپاشی، برای یک انتقال عقلانی در قدرت، به تفاهم می رسیدند.
حکومت اکنون چنان خودش را در بحران گرفتار کرده است که دیر یا زود باید بین پذیرش پاردایم شیفت (افق گشایی / دگرش پذیری) یعنی پذیرش تغییرات جدی در اولویتبندی اهداف و چیدمان ساختار خویش یا تن دادن به درهمریزی ساختار کنونی تصمیم بگیرد. اصلا دیگر نیازی به نقد نیست. نقد مربوط به زمانی است که بحران نیامده است؛ میگوییم و نقد میکنیم بلکه بحران نیاید. اکنون دیگر بحران آمده است، خود بحران بهترین ناقد عملکرد این ساختار قدرت است.